۱۳۸۲/۰۶/۳۱

هذيان، ولی همه‌اش را بخوانيد لطفا!


� من سالهاست که با �ترسهایم� زندگی می�کنم. کیست که این کار را نکرده
باشد؟ این ترسها جزیی از من بوده�اند، جزیی از من هستند، ومن با همینهاست که خودم
هستم. دو روز پیش پیامی را از href="http://chinimaker.persianblog.com/" target=_blank>دوست عزیزی اینجا
خواندم. باز هم همان ترسها. اینبار ترس از ملامت شدن. ترس از رنجاندن آدمهایی که
حتی خدا هم از رنجاندنشان شرم دارد. ولی ظاهرا اینبار هم از همان دفعه‌هایی بود که
این ترس تمام وجودم را گرفته بود. هنوز در نامیدنش با واژه �ترس� تردید دارم.
نمیدانم...، �گاهی آنقدر درگیر روزمرگیها و کارهای روزانه مي‌شویم که یکدیگر را
فراموش میکنیم. آیا مکاشفه روح یک انسان، هیجان انگیزتر از گشت زدن در صفحات وب
نیست؟ کیست که این را بفهمد؟ بگذریم، باز هم به هذیان گفتن افتادم...
���� تک تک
آدمهایی که اینجا مي‌آیند برای من عزیزند و برخی از آنها عزیزتر. وقتی اینجا
مي‌آیید حرف دلتان را بزنید. غیظ نکنید، تعارف نداشته باشید، بگذارید یک جا در این
دنیا برای من باشد که حرفهای دل ديگران�را بشنوم، ناراحت نشوید، دلخور نشوید از من،
اگر بزرگترین خطاها را در رفتارم دیدید ( تا حالا موجودی به این خود خواهی دیده
بودید؟)، اگر سر نمي‌زنم دلگیر نشوید.چه قدر بگویم مشغله، کار، درس. حالا که نمی
فهمید بگذارید یک جور دیگر بگویم. انسان که از دست یک کودک دلگیر نمیشود؟ می شود؟
شما هم از دست من و اشتباهاتم دلگير نشويد لطفا.�هر چه در دل دارید بگویید، من با
اين کودنی، نمي‌توانم آنچه را در ذهنتان مي‌گذرد بفهمم.حتی گاهی آشکارترين نشانه‌ها
را نمي‌بينم،�ولی باور کنید هر وقفه در دیدن عزیزان و نوشتن در اینجا، دلیلی داشته.
من سالهاست با خودم درگیرم و نوشته‌های بعضی دوستان فرصتی میدهد به من، تا به خودم
بازگردم و ببینم که هیچ چیز نیستم (واژه بهتری نیافتم راستش همین هم زیادم بود)،
فرصتی مي‌دهد تا باز هم با خودم در گیر شوم. از این جهت شاید هیچگاه نتوانم این
نوشته های دوستانم را فراموش کنم. و هیچگاه نتوانم این محبتشان را جبران
کنم...
کمی به من فرصت دهید برای تنها بودن. نمی دانم چرا با خواندن متنهایتان
فکر میکنم شما خودتان نظراتم را خواهید فهمید و آنگاه پیامی برایتان
نمي‌گذارم...
حالا بین خودمان باشد ... از شوخی که بگذریم ... من خیلی بی
معرفتم. این را در یکی از همان درگیریها با خودم،�فهمیدم و حالا یقین پیدا کردم.به
بزرگی خودتان، مرا ببخشید.

هیچ نظری موجود نیست: