۱۳۸۲/۱۱/۲۹

فریاد

دوستی می گفت بايد مشخص شود اينجا يک دفتر خاطرات شخصی است يا رسانه ای همگانی. داشتم به اين موضوع فکر می کردم. ولی راستش منظورش را از رسانه همگانی نفهميدم. البته قبلا هم گفته بودم که سعی ميکنم اينجا به دفتر خاطرات تبديل نشود. به هر حال آنچه من اينجا از دلتنگيها و ... می نويسم خاطره نيستند که فريادهايی هستند که بايد بيرون بريزمشان. نخنديد، که هر کسی عادتی دارد. من هم عادت به فرياد زدن دارم! اينطور می توانم فکرم را روی موضوعات مورد علاقه ام متمرکز کنم. من هيچگاه برای نوشته هايم نوع تعيين نکرده ام. اينست که گاهی خاطره و گزارش و شکايت و ... در هم می شوند و هيچ وقت به اين نيانديشيده ام که حالا جای کدام هست و جای کدام نيست. بگذاريد يک جا در اين دنيا، فارغ از قيد و بندهای عرفی جامعه حرفم را بزنم. اينطور بهتر است.

چند سال پيش، يک کار گروهی را با مجموعه ای از دوستان آغاز کرديم که هر چند سر انجامی نداشت ولی خيلی چيزها را به من آموخت. اميدوارم اشتباهاتم زياد حياتی نبوده باشند

بخار

بالاخره اين انجمن بی بخار ما صداش در اومد. روز ۱ اسفند از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب اردو گذاشته!!! گفته که ممکنه تا ۹ شب هم تمديد بشه!

۱۳۸۲/۱۱/۲۶

سلام

من اومدم.

۱۳۸۲/۱۱/۱۹

خانه
2 شنبه میرم خونه.