در روزنامه شرق مورخ چهارشنبه 21 مرداد 1383 و در صفحه صنعت (صفحه 10)، در ستون نگاه در مطلبی تحت عنوان «ابهامات آب رفسنجان» و از قول مجری طرح (موسسه عمران رفسنجان)، مطالبی در 17 بند آمده (در پاسخ به گزارشی در شرق) که برخی از آنها جای تامل دارند:
بند سوم: چنانچه تمام سدهای برنامه ریزی شده بر روی رودخانه کارون هم ساخته شوند میزان آب تنظیمی آنها کمتر از نصف کل آورد سالیانه متوسط دراز مدت رودخانه کارون است و همچنان مقدار زیادی آب بدون استفاده سالیانه وارد خلیج فارس خواهد شد:
نمی دانم، آیا از یک رودخانه، هیچ آبی نباید وارد مصبش شود؟ یعنی انتظار دارند هیچ آب شیرینی به خلیج نریزد؟ کجای دنیا آب رودخانه اینگونه هدر می رود؟
بند پنجم: ... مطالعات زیست محیطی این طرح هم توسط شرکت مهندسی مشاور «مهاب قدس» انجام می شود....
این بند دیگر نیاز به توضیح ندارد! همه چیز هم شفاف و معلوم است! شرکت مهاب قدس را همه می شناسند و همه هم می دانند که اصلا هیچ ابهامی در فعالیتهای آن نیست. وابستگی اش هم که معلوم است به کیست.
بند هشتم: کل مخارج این طرح حدود شش هزار میلیارد ریال است که تماما توسط بخش خصوصی تامین می شود....
کاش معلوم می شد این بخش خصوصی کیست؟!
بند نهم: در بسیاری از نقاط جهان انتقال آب حوضه ای (حوزه ای؟) به عنوان یک ضرورت مطالعه و اجرا می شود....
این هم توجیه! آیا این طرحهایی هم که به «پیوست» آمده بوده، اکوسیستم به این عظمت را جابجا می کنند؟ آقایان کمی واقع بین باشید. طرحهای خیلی کوچکتر از این در این مملکت بر اثر سوء مدیریت به امان خدا رها شده آنوقت شما می خواهید به جای طرحهای خیلی کوچکتر و کم هزینه تر و مفیدتر طرح به این عظمت اجرا کنید. من که مطمئنم جواب می دهد!
بند سیزدهم: اکولوژی زیبا در پایین دست هیچ تغییری نخواهد کرد هر چند در دنیا برای پیشرفت گاهی اکولوژی نیز دست خوش تغییراتی خواهد شد.
این اکولوژی زیبا که از آن می گویید، «بود» آقایان، دیگر نیست. حالا بیایید ببینید بر اثر همین طرحهای عظیم و سود بخش اجرا شده! چه بر سر طبیعت زیبای خوزستان آمده، چه بر سر مردم سختی کشیده آن آمده. به علاوه معلوم نیست این موسسه معظم با کدام استدلال این امر را توجیه می کند؟
بند چهاردهم: تغییری در آبزیان منطقه ایجاد نخواهد شد و چنانچه تغییری ایجاد شود باید به تفاوتهای اقتصادی توجه کرد.
بله. تغییری ایجاد نخواهد شد. تنها تغییر ایجاد شده تا حالا، از بین رفتن چند گونه نادر جانوری در تالاب شادگان بوده که یک تالاب بین المللی است (بود. چون حالا دیگر چیزی از آن نمانده)
بند پانزدهم: شوری آب کارون ارتباطی با برداشت آب برای رفسنجان نخواهد داشت.
این هم که کاملا بدیهی است. شوری آب کارون به این ماجرا ربطی ندارد چون قبل از آن توسط طرح توسعه نیشکر آب کارون به اندازه ممکن شور شده است.
باید توجه داشت آب کلا جزء منابع طبیعی است و نگاه منطقه ای به آن صحیح نیست.
آخر آقایان عزیز، این ماییم که به ماجرا «منطقه ای» نگاه می کنیم یا شما؟ مگر این آب ارث پدر ماست که به آن منطقه ای نگاه کنیم (ولی ظااهرا کل مملکت ارث پدر شماست!)؟ مگر زمانی که شما بی حساب بی حساب روی کارون و رودخانه های دیگر استان سد ساختید کسی مخالفتی کرد؟ چرا آن موقع ما به یاد ناسیونالیست بازی نبودیم؟ آن طرحها همه توجیه داشت. ولی حالا چه؟ وضع فلاکت بار فقر و بیکاری در این دیار را می بینید و باز هم طرحههای اینچنینی را توجیه می کنید؟ کدامتان تا حالا مجبور شده اید مثل مردم عهد پارینه سنگی، بشکه های آب را هر روز تا در خانه کول کنید تا آب آشامیدنی بچه هایتان را تامین کنید؟ کدامتان وقتی رفته زیر دوش حمام، از زیر آفتاب سوزنده، فرق آب را از عرق، از فرط شوری نفهمیده؟
بند هفدهم: سدهای تاسیس شده بر روی کارون برای جلوگیری از فصلی شدن رودخانه است.
تا آنجا که من و دیگران به یاد داریم، کارون هیچگاه رودخانه فصلی نبوده که حالا این سدها بخواهند جلو فصلی شدنش را بگیرند. ولی مطمئن باشید با اینگونه طرحهای بدیع شما، اگر کارونی بماند، حتما فصلی خواهد بود.
در پایان یک نکته را یاد آوری کنم. معلوم نیست حرف مسوولین این موسسه در بندهای سیزده و چهارده و پانزده بر اساس کدام دلیل منطقی است. اصلا دلیل دارد یا بر اساس حدسیات ایشان است؟
***********************************
نکته مهم! فیدوس هم بعد از 3 تا پیش شماره و یه ویژه نامه قراره در شماره اصلی چاپ بشه. یه سری مشکلات داریم که باید حل بشه (که میشه ان شاء الله). لینکش هم در قسمت فرهنگ و ادبیات هست.
۱۳۸۳/۰۵/۲۴
۱۳۸۳/۰۵/۲۱
دايه مهربانتر از مادر
اين روزها وقتی کارون را ميبينی، ميتوانی احساس کنی که ديگر آن کارون سابق نيست. بسيار کم آبتر از گذشته. اين رودخانه رگ حيات مردم اين سرزمين (خوزستان) است. تمام کشاورزی منطقه، که حالا ديگر به نفع هزار و يک نقشه و ايده احمقانه آقايان رو به نابودی است، متکی به اين رودخانه بوده و تا مردم اين ديار يادشان هست، همينگونه بوده. من واقعا نميدانم کسی که اين طرحها را پياده ميکند، چه قدر راجع به آنها فکر ميکند و آنها را ارزيابی ميکند ولی گاهی به اين نتيجه ميرسم (خيلی جدی) که صبح قبل از رفتن به محل کار و بعد از خوردن يک شام نسبتا سنگين و طی يک کابوس آشفته اين افکار به ذهن آقايان متبادر ميشود! کاش يک بار با اينها ميشد حرف زد و ديد حرف حسابشان چيست. راستش من هميشه به اين نتيجه رسيدهام که اينها يا خيلی باهوشند يا خيلی احمق (که بعدها فهميدم عدهايشان از دسته اولند و عدهای از دسته دوم!)
آخر من نميدانم کجای دنيا به اين راحتی و با اين هزينه گزاف، آنهم در شرايطی که مردم منطقه در اين وضع به سر ميبرند، مسوولين مملکت يک اکوسيستم به اين وسعت را به راحتی زير و رو ميکنند. اول که آب کارون رفت به زايندهرود و به يمن آن زاينده رود دوباره جان گرفت. حالا هم که آب را به قم و دشت رفسنجان ميبرند. معلوم نيست تا کی اين مردم، که سالها سختی جنگ را تحمل کرده و ميکنند، بايد قربانی افکار و ايدههای بچهگانه و کاملا جهتدار مسوولين بيمسووليت اين مملکت باشند. آن از طرح نيشکر که معلوم نيست کدام احمقی (همه ميدانند کدامشان) آغازش کرد و به تبعش آب منطقه به آن وضع دچار شد، پوشش گياهی منطقه تماما آسيب ديد (که اثرش را در گرمای هوای اين چند تابستان داريم ميبينيم)، آن همه هزينه برای انتقال آب آشاميدنی به مردم (که البته همچنان طرحها نيمه کارهاند) تحميل کرد، نيروی کار بومی را حذف و نيروی کار غير بومی (آنکه آقايان دلشان خواست) را جايگزين آن کرد، برای خريد زمينهای مردم آنها را به چوب بست و هزار و يک کثافت کاری ديگر. اين هم از انتقال آب کارون به دشت رفسنجان. عقل که نباشد جان در عذاب است. فردا هم لابد به خاطر انتقال آب کارون سدهای مملکت با کم آبی مواجه ميشوند و آنوقت خر بيار و باقالی بار کن! من نميدانم مگر يک مملکت بايد در همه زمينهها خود کفا باشد؟ مگر اين همه کشور پيشرفته و صنعتی، همه چيزشان از خودشان است؟ يا نه اينها خودشان را به آمريکا و استکبار جهانی فروختهاند و فقط ماييم که داريم با شرافت مملکت داری ميکنيم؟ حالا اگر ما شکرمان را از کوبا (نترسيد، عمو فيدل خيلی هم باحال است و کلی تحويلمان ميگيرد! هيچ ربطی هم به آمريکاييها ندارد!) وارد ميکرديم چه ميشد مثلا؟ (کوبا را من باب مثال عرض کردم ها!) فکر ميکنم هر احمقی متوجه ميشد که احيای نخلستانهای خوزستان، با توجه به هزينه کمتر، نيروی انسانی ارزانتر و متخصصتر و شرايط ويژه همسايهمان (عراق) ميتوانست برای مردم و مملکت سودمندی خيلی بيشتری به همراه آورد.
اين مردم سالها زجر کشيدند. نه فقط ۸ سال جنگ را که تمام سالهای پس از آن را. اما حالا دارند قربانی افکار شوم يک عده نامرد ميشوند. خوزستانی که (بدون اغراق) رگ حياتی و منبع در آمد اقتصادی اين مملکت است، بايد خودش بی نصيب بماند. مردمی که نفت زير خانههايشان است (و هيچ منتی هم از اين بابت به سر کسی نداريم که اين يک نعمت خداداد است) بايد کپسول گاز را اين ور و آن ور کول کنند تا مبادا بی نصيب بمانند و هزار دردسر ديگر. بعد هم بايد ساکت باشند و دم بر نياورند. خوب گناه خود ماست. دايه مهربانتر از مادر هم مگر ميشود؟
آخر من نميدانم کجای دنيا به اين راحتی و با اين هزينه گزاف، آنهم در شرايطی که مردم منطقه در اين وضع به سر ميبرند، مسوولين مملکت يک اکوسيستم به اين وسعت را به راحتی زير و رو ميکنند. اول که آب کارون رفت به زايندهرود و به يمن آن زاينده رود دوباره جان گرفت. حالا هم که آب را به قم و دشت رفسنجان ميبرند. معلوم نيست تا کی اين مردم، که سالها سختی جنگ را تحمل کرده و ميکنند، بايد قربانی افکار و ايدههای بچهگانه و کاملا جهتدار مسوولين بيمسووليت اين مملکت باشند. آن از طرح نيشکر که معلوم نيست کدام احمقی (همه ميدانند کدامشان) آغازش کرد و به تبعش آب منطقه به آن وضع دچار شد، پوشش گياهی منطقه تماما آسيب ديد (که اثرش را در گرمای هوای اين چند تابستان داريم ميبينيم)، آن همه هزينه برای انتقال آب آشاميدنی به مردم (که البته همچنان طرحها نيمه کارهاند) تحميل کرد، نيروی کار بومی را حذف و نيروی کار غير بومی (آنکه آقايان دلشان خواست) را جايگزين آن کرد، برای خريد زمينهای مردم آنها را به چوب بست و هزار و يک کثافت کاری ديگر. اين هم از انتقال آب کارون به دشت رفسنجان. عقل که نباشد جان در عذاب است. فردا هم لابد به خاطر انتقال آب کارون سدهای مملکت با کم آبی مواجه ميشوند و آنوقت خر بيار و باقالی بار کن! من نميدانم مگر يک مملکت بايد در همه زمينهها خود کفا باشد؟ مگر اين همه کشور پيشرفته و صنعتی، همه چيزشان از خودشان است؟ يا نه اينها خودشان را به آمريکا و استکبار جهانی فروختهاند و فقط ماييم که داريم با شرافت مملکت داری ميکنيم؟ حالا اگر ما شکرمان را از کوبا (نترسيد، عمو فيدل خيلی هم باحال است و کلی تحويلمان ميگيرد! هيچ ربطی هم به آمريکاييها ندارد!) وارد ميکرديم چه ميشد مثلا؟ (کوبا را من باب مثال عرض کردم ها!) فکر ميکنم هر احمقی متوجه ميشد که احيای نخلستانهای خوزستان، با توجه به هزينه کمتر، نيروی انسانی ارزانتر و متخصصتر و شرايط ويژه همسايهمان (عراق) ميتوانست برای مردم و مملکت سودمندی خيلی بيشتری به همراه آورد.
اين مردم سالها زجر کشيدند. نه فقط ۸ سال جنگ را که تمام سالهای پس از آن را. اما حالا دارند قربانی افکار شوم يک عده نامرد ميشوند. خوزستانی که (بدون اغراق) رگ حياتی و منبع در آمد اقتصادی اين مملکت است، بايد خودش بی نصيب بماند. مردمی که نفت زير خانههايشان است (و هيچ منتی هم از اين بابت به سر کسی نداريم که اين يک نعمت خداداد است) بايد کپسول گاز را اين ور و آن ور کول کنند تا مبادا بی نصيب بمانند و هزار دردسر ديگر. بعد هم بايد ساکت باشند و دم بر نياورند. خوب گناه خود ماست. دايه مهربانتر از مادر هم مگر ميشود؟
اشتراک در:
پستها (Atom)