۱۳۸۲/۰۶/۱۸

در اينجا چه می گذرد؟


در اين چند روز دائما خبر از التهاباتی در جمعهای دانشجويی می شنويم.چند
روز پيش (در واقع روزهای سه شنبه،چهار شنبه و پنجشنبه ۲۰و۲۱و۲۲ خرداد) دانشجويان
دانشگاه تهران طی تجمعهايی که �صنفي� ناميده می شد ولی کم کم به نوعی رنگ و بوی
سياسی هم گرفت اعتراض خود را نسبت به روند پذيرش دانشجوی شبانه در دانشگاههای دولتی
ابراز کردند.دانشجويان دانشگاه امير کبير هم که طبق معمول نسبت به ديگر دانشجويان
تندروتر هستند تهديد به تحريم امتحانات کرده اند.در اين ميان از معدود دانشگاههايی
که شاهد هيچگونه اعتراضی نبوده و با اغراق می توان گفت برخی از دانشجويانش از
ماجرای ديگر دانشگاهها کاملا بی خبرند دانشگاه صنعتی شريف است و اين در حالی است که
اولين دانشگاهی که از اين ماجرا آسيب خواهد ديد خودِ همينجاست.در اين ميان دو نکته
حائز اهميت است:
اول اينکه ، نفس ِ ماجرا از چه قرار است؟ ظاهرا قرار بر اين است
که دانشگاه از طريق چيزی که من نامش را گزينش می گذارم (لطفا همان ماجرای گزينش در
ادارات دولتی را برايتان تداعی کند!) دانشجويانی را بپذيرد که با هزينه خودشان در
دانشگاه تحصيل کرده ومدرک �نوبت دوم� بگيرند.اولين مورد نگران کننده نحوه پذيرش
دانشجويان بود.در جامعه ای که ۲۰۰ هزار نفر در کنکور کارشناسی ارشد ثبت نام ميکنند
و با آن اضطراب سر جلسه می روند تا امتحان بدهند و بعد از آن هم معلوم نيست چند
نفرشان وارد دانشگاههای سراسر کشور ميشوند که بعضيشان واقعا توانايی آموزش
دانشجويان اين مقطع را ندارند ، آيا صحيح است که عده ای بدون کنکور و به شيوه ای
کاملا گزينشی از امکانات �بيت المال� استفاده کنند؟ به علاوه در اين جامعه بهترين
استعدادها پس از خروج از دانشگاه (تازه اگر مدرکی از دانشگاه معتبری داشته باشند)
به سختی و با مشقت در بازار کار مربوط به رشته شان جذب می شوند ، وای به روزی که
مدرک اين دانشگاهها نيز توسط عده ای زير سؤال برود.اگر واقعا دانشگاههای کشور ظرفيت
پذيرش دانشجوی بيشتر را دارد چرا بايد اين همه دانشجوی مستعد قربانی عدم لياقت
تعدادی مدير رده بالای نظام آموزشی اين جامعه شوند؟ آيا واقعا دانشگاهها از نظر
مالی محتاج این پول هستند؟ نیستند. در دانشگاهی که استادش با یک قرار داد تحقیقاتی
(که من نامش را دلالی می گذارم) چند صد میلیون تومان در آمد دارد، آيا نيازی به اين
پولها هست؟ آيه نمی توان پروژه ها و پايان نامه های دانشجويان دوره های تحصيلات
تکميلی را به جای محدود کردن به جستجو در صفحات وب و اينترنت به سمت کارهای عملی و
تحقيقاتی سوق داد و از طريق ارتباط با شرکتهای خصوصی و دولتی منبع در آمدی که در
شأن دانشگاه باشد تأمين کرد که به هر دو طرف سود برساند؟
چيزی که اين رخدادها به
ذهن متبادر می کنند اين است که اينها در ادامه روندی است که از ماجرای خريد خدمت
سربازی آغاز شد.ظاهرا اين جامعه دارد فدای نسلی می شود که مدتی پيش زمان خدمت
سربازيش بود که در آن موقع به ما �لطف� کردند و کار غير قانونی انجام ندادند، يعنی
خريد خدمت را آزاد کردند و بعد از اينکه عزيز دردانه هاشان ۲ سال عمرشان را خريدند
،طرح لغو شد. حالا هم همان عزيز دردانه ها که در دانشگاههای غير انتفاعی و چه وچه
مدرک ليسانس گرفته اند نوبت فوق ليسانس خواندنشان شده و از آنجا که برخی از اين
آقايان به عمرشان کار غير قانونی نکرده اند(!!!) باید راهکاری قانونی برای مسئله
بیاندیشند و به جای آنکه فکری برای مسئله کنکور کنند اینگونه از منابع این سرزمین
استفاده میکنند.فردا هم معلوم نیست این عزیزان چه هوسی خواهند کرد و چه قانون جدیدی
تصویب خواهد شد!
اما دوم اینکه من واقعا برای این دانشگاه متاسفم. راستش را
بخواهید گاهی با تردید و شرمندگی می گویم دانشجوی �شریف�م. وقتی پا به اين دانشگاه
می گذاريد مثل اين است که وارد شهر اشباح شده ايد.جايی که با جامعه اطرافش بيگانه
است.اينجا حسرت چاپ شدن يک نشريه منظم به دلمان مانده. من مخالف بر خوردها و ايجاد
تشنج و التهاب در جو دانشگاه هستم ولی هيچ کس در اينجا نمی تواند بگويد عدم فعاليت
دانشجويان شريف به اين بهانه است.نه. اينجا کسی �نمی خواهد� چشمانش را باز کند و
�ببيند�، کسی نمی خواهد �بشنود�. نمی دانم چرا. نمی دانم از چه می هراسند.نمی توانم
بگویم �نمیفهمند�. اینها آدمهای باهوشی هستند. ولی هوش به تنهايی بی فايده است و
گاهی مايه غرور و وسيله ای برای طفره رفتن از وظيفه انسانی. اگر کسی نخواهد وارد
درگيريهای سياسی شود، نخواهد بداند در مجلس ، در قوه قضائيه، در هيئت دولت، چه می
گذرد شايد عملکردش قابل توجيه باشد، ولی اينکه کسی نخواهد بفهمد در جامعه کوچکی که
در آن تحصيل می کند و زندگی، چه ميگذرد، شايسته سرزنش است.به هر حال اين واقعيتی
انکار ناپذير است که در اينجا ، دانشگاه صنعتی شريف، که زمانی در آن نطفه بسياری از
فعاليتهای سياسی بسته می شد، اغلب دانشجويان نسبت به مسائل و مشکلات مطرح در جامعه
امروز ما، بی تفاوتند.تنها کاری که فعلا از دست ما بر می آيد اميدوار بودن است و
تلاش برای تغيير اوضاع.من ذاتا آدم خوش بين و اميدواری هستم ولی بعد از اين همه سال
در اينجا حالا اگر کسی بخواهد برای دوران تحصيل در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه شود،
در تشويق او برای آمدن به اينجا ترديد خواهم داشت.به هر حال من هنوز بارقه هايی از
اميد برای اصلاح اينجا ، چه ميان دانشجويان و چه ميان استادان، می بينم.باز هم
مسئله زمان است ، بايد کمی صبور بود و اميدوار و کوشا و توکل کرد به او.

هیچ نظری موجود نیست: