۱۳۸۴/۰۷/۲۷

بهت

روزهای رنگین. شادی های رویایی. خوشحالی های بچه گانه. خنده هایی برای یک دوست. اجابت نداهایی رو به آسمان. لبخند و لبخند و لبخند. سکوت و سکوت و سکوت. سپاس خدا گفتن و دوست داشتنش. و تلاشی خستگی ناپذیر برای تفسیر زندگی.

بهت. حیرت. سکوت و رنج. احساس غربت. گم کردن معناها. به دنبال تفسیر عشق گشتن و دوست داشتن. دوستانه عاشق بودن و عاشقانه دوست داشتن. حدیث نفس گفتن با تنها شنونده اش.

آدمها سه دسته اند. آنها که هرگز خودشان را تا به حال گم نکرده اند. آنها که خودشان را یافته اند. و آنها که خودشان را گم کرده اند و هنوز نیافته اند.

از صمیم قلب خوشحالم برایت و برایت در زندگی روشنی را آرزو می کنم و نور را. اگر که لیاقتش را دارم دعایم کن و گاهی همراه من باش و همدل. گاهی بگذار حس کنم که همراهم هستی و هستی. گاهی خوشحالم کن. حتی اگر به نشاندن لبخندی باشد بر لبان خشکیده ام. اگر هم لیاقتش را ندارم که ... هیچ، همه چیز خوب است. قربانت.

دو پاراگراف اول را ببینید. تنها سکوت است که مشترک است میانشان. در اندوه و شادی این سکوت است که می ماند. باز دلم هوای هیوا را کرده.

هیچ نظری موجود نیست: