۱۳۸۴/۰۷/۲۵

آقاي مربع و زوج خوشبخت دنياي دوبعدی

آقای مربع امروز صبح زود بیدار شد. دیروز آقای مربع احساس دلتنگی می کرد. برای همین دیشب را خوب نخوابیده. آقای مربع از خانه بیرون می زند و زوج تازهی سرزمین دوبعدی را در راه می بیند، آقای مستطیل و خانم دایره که همگی معتقدند از خوشبختترین زوجهای سرزمین دو بعدی اند. به دعوت آقای مستطیل و خانم دایره، آقای مربع که آن روز کمی وقت اضافه هم داشت تصمیم گرفت ناهار را با آنها صرف کند. رستوران هشت وجهی (که هنوز هیچ کس نمی داند چه جور اسم غریبی است) و صدای موسیقی آرامش جای خوبی است برای گپ زدن.

صحبتها از همه جا هست. از زندگی غریب و پیچیده آقای مربع و مشکلات عدیده زوج جوان که خودشان فقط به آنها می خندند و اصلا حرص نمی خورند. کم کم بحث به آقای موبیوس و حرفهای جالبش کشیده می شود و آقای مربع از آقای موبیوس می گوید. آقای مربع نزدیکترین موجود دنیای دو بعدی به آقای موبیوس است.

آقای مستطیل معتقد است نمی شود هیچ شکلی را با شکل دیگری مقایسه کرد. اصولا مقایسه دو شکل در دنیای دو بعدی مستلزم تلاش برای انطباق آن دو است و این به معنای خرق قوانین منطقی دنیای دو بعدی است. آقای مستطیل نگاهی به خانم دایره که مبهوت بحث عمیق آن دو شده می اندازد و ادامه می دهد: دیروز من و خانم دایره آقای متوازی الاظلاع را دیدیم. خیلی دمغ بود از اینکه آقای لوزی دو محور تقارن دارد و دائما این دو محور را به رخش می کشد. ما سعی کردیم آقای متوازی الاظلاع را قانع کنیم که همه تواناییهای آقای لوزی را دارد. اما او نمی پذیرفت. بعد هم با بغض از ما دور شد.

آقای مربع از خانم دایره و آقای مستطیل جدا می شود و تا وقتی از محل کارش باز می گردد، تا وقتی که هوا خیلی تاریک شده و دنیای دوبعدی خلوت، در فکر حرفهای آقای مستطیل است. آقای مربع دلتنگ است.

آقای مربع با خودش می جنگد. صبح و شب. دنیای دو بعدی قوانین جالبی دارد. در این دنیا هر کسی بیشتر مهربانی کند کمتر محبت می بیند. در دنیای دو بعدی شکلها به مهر و محبت بی چشمداشت عادت چندانی ندارند. در این دنیا، شکلها محبتشان را به شکلی عجیب نشان می دهند. گاهی کم محلی می کنند و گاهی داد می زنند. آقای مربع بد جوری در این دنیای دوبعدی گیج شده. نمی داند که آیا وقتی موجودات دنیای دو بعدی او را به حال خودش می گذارند، دوستش دارند یا بالعکس از او خوششان نمی آید. آقای مربع هر جا می رود بهت زده می شود. آقای مربع این روزها نمی داند چه کند. نمی داند. گیج گیج شده است و فقط در دنیای دو بعدی پرسه می زند. آقای مربع یک بغض گنده در گلو دارد که رهایش نمی کند. آقای مربع خیلی موجود احمقی است. آقای مربع خسته است از چیزهایی که نه می تواند و (حالا دیگر) نه می خواهد برای کسی بگوید. آقای مربع ...

بگذریم. آقای مربع همیشه همینطور است. آقای مربع هر روز لاغرتر می شود و دائما در حال سوختن است. آقای مربع زمانی دوست داشت که کسی کمی به او محبت نشان بدهد. اما حالا دیگر نمی داند که چه می خواهد.

آقای مثلث اشکهایش را پاک می کند و می گوید: خدا نگهدار آقای مربع. به امید دیدار.

هیچ نظری موجود نیست: