۱۳۸۴/۰۷/۲۲

سرنوشت آملي پولان

اول:
سینمای فرانسه اغلب تفاوت خودش را با سینمای جهان حفظ می کند. بالاخره «آمِلی» را دیدم. آملی فیلمی است متفاوت. با چه؟ با اغلب قالبهایی که می شناسیم. «ژان پیر ژونه» (فکر می کنم اینطور تلفظ می شود) در «آملی» روایت جالبی از کشف زندگی به دست می دهد. «آملی پولان» دختری است که تنها فرزند پدر و مادرش است. مادر آملی در کودکی وی از دنیا می رود و حالا آملی است و پدرش و دنیایی که باید کشف کند. آملی به دنبال عدالت است و حقیقت و خیلی چیزهای دیگر که در نهایت، راهش از عشق هم عبور می کند.

زیباترین چیزی که در فیلم جلب توجه می کند حرکت مستقل آملی است به سوی هدفش و حقیقت که شاید کمی ایده آلیستی باشد اما احساس خوبی به آدم می دهد. آملی در مسیر کشف (یا شاید بهتر باشد گفت، فتح) زندگی رایحه خوش عبورش را به جای می گذارد: اجرای عدالت.

حوادث فیلم گاهی غیر مترقبه و حتی خنده دار به نظر می رسند (از مرگ مادر آملی تا عشقبازی زن کافه دار با عاشق سمج و ...) ولی حتی اگر وادارتان کند که بخندید، مطمئنا خنده تان به کلیت فیلم نخواهد بود.

پایان ماجرا با آملی است. آملی که حالا دیگر با آن دختر جوان اول داستان خیلی فرق دارد. حالا آملی یک کاشف بزرگ است و یک برنده.

دوم:
تازگیها پژوهشگران کشف کرده اند که نظریه انتخاب اصلح داروین فریبی است که از سد حقیقت برای ما بیشتر ارزش دارد چون ما را خرسند می کند. مثال نقض می خواهید؟ اینجانب!

این روزها فکر می کنم یک آمیب هم لیاقت و صلاحیتش برای زندگی از من بیشتر است. لا اقل تقسیم سلولی را بلد است. اینجانب حتی این را هم بلد نیستم.

در ضمن فکر نمی کنم در تمام تاریخ بشریت کسی پیدا شود که بتواند ادعا کند از نیوتن بهتر فکر می کند. این قانون عمل و عکس العملش اصلا استثنا بردار نیست. نه علوم ریاضی، نه تجربی و نه حتی انسانی از این قانون تخطی نمی کنند. این نیوتن واقعا یکی از شاهکارهای خلقت است. فقط متاسفانه بنا به روایات، اخلاقش چرک بوده! راست و دروغش پای راوی. خداوندش بیامرزاد. پشت سر مرده حرف نزنیم.

هیچ نظری موجود نیست: