۱۳۸۴/۰۴/۲۵

چشمانت

چشمانت چون شبهای تابستانی اند
چون رویاها و قصیده های صورتی
نامه های عاشقانه اند
گریخته از دیوانهای ممنوع مملو از شوق

تو کیستی،
که با گامهایت
راههای عشق را گلباران کردی؟
تو کیستی که گزشتی
چون نور
چون عطر،
چون یک ترانه
و مرا بردی
چون قصیده ای
در وصف رویاهای دختری شرقی

تو کیستی؟
که جادوی چشمانت
حیاتم را در آرزویی فرو می برد
تو کیستی که
گویی از ماه می آیی
از ستاره طلایی صبح
از سرزمینی که آنجا
خورشید عشق
آزادی را در آغوش می کشد

من مسافر این زندگی ام،
و ترانه ای همراه دارم
و ...
چشمان تو را

«؟»

هیچ نظری موجود نیست: