۱۳۸۴/۰۶/۳۱

زوال ذهن

ارسطو معتقد بود کار مغز در بدن، خنک کردن خون است. خوب، نظریه اش لا اقل تا جایی که به من مربوط است ظاهرا صحیح است! این روزها برای پیدا کردن جواب پانزده به توان دو باید به قلم و کاغذ متوسل شوم. این مساله خیلی مهمی نیست. مساله مهمتر زمانی رخ داد که من پشت به تئاتر شهر، کنار خیابان به یک تاکسی گفتم: «چهار راه ولی عصر». راننده هم یک نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: «مگه اینجا کجاست؟».

یادم باشد، اگر خواستم یک تکه چربی، مثلا یک تکه دنبه (یا مثلا مغزم) را برای مدتی استفاده نکنم یا در آب نمک بخیسانمش یا بگزارمش در یخچال. نه اینکه دائما زیر گرمای تابستان با خودم این طرف و آنطرف ببرمش. خوب معلوم است. فاسد می شود و بوی تعفنش همه جا را بر می دارد.

امیدوارم بر اثر مصرف غذاهای خوابگاه دچار جنون گاوی نشده باشم. احساس می کنم این روزها مغزم تحلیل رفته. قصد دارم مغزم را لا اقل برای خنک کردن خونم نگه دارم.

هیچ نظری موجود نیست: