۱۳۸۳/۱۰/۰۹

راضی، ناراضی

اگر انسان از محيط و از شرايطش راضی باشد، خيلی پيشرفت می کند. خيلی. اين را تازگی ها به اين شکل ملموس حس کرده ام. ولی وقتی راضی نباشی از شرايطت، خودت و محيطت، اصولا متمرکز شدن برايت سخت می شود و به همين دليل پيشرفت خاصی نمی کنی. در واقع همه کارها را محض رفع تکليف انجام می دهی و فکر فرار از آن محيط اجازه نمی دهد که به راحتی تلاش کنی برای پيشرفت. اما اينکه اين نارضايتی از کجا می آيد خود حديث مفصلی است.

گاهی نارضايتی ات کاملا بی جهت است. گاهی هم کاملا منطقی و درست است ولی برای ديگران غير قابل هضم که البته ممکن است خيلی مهم نباشد. ولی خيلی از اوقات اين نارضايتی باعث رنجش همان ديگرانی می شود که ظاهرا نظرشان مهم نيست و برای بعضی از اين ديگران که برايت خيلی عزيزند، اين بد است. شايد بايد گفت خوش به حال آنها که از اين ديگران در زندگی شان کم دارند.

مهم نيست. هر کس راهش را خودش انتخاب می کند. مهم اين اين نيست که انسان از شرايط محيط راضی باشد. در واقع اين طور بايد گفت که: «مهم آن است که انسان از آنچه در وقوعش دست داشته و قدرت انتخاب داشته راضی باشد. نه آنچه در حصول آن هيچ اختياری نداشته». يکی از معيارهای هوشمندی تطابق با شرايط محيطی است. ولی برنارد شاو می گويد: «آدمهای منطقی خودشان را با شرايط تطبيق می دهند، ولی آدمهای غير منطقی شرايط را با خودشان. معمولا اين آدمهای غير منطقی هستند که باعث تحول می شوند». صحت و سقم حرفش هم با خودش!

هیچ نظری موجود نیست: