__________
بانوی من، گرچه از ثانیههای تلخ این روزها بیزارم، گرچه وقتی صدایت نیست، دلم تنگ میشود به تنگی نظر آدمیان، اما هنوز هم هر لحظه یادت مرا پر میکند از بودن. بانوی من، کوتاه مینویسم، اما از صمیم قلب. قلبی که میتپد تا بار دیگر صدایت را بشنود. گرچه فریاد میزنی بر من که نمیخواهی بشنویم، اما کجا میتوانم طاقت این را داشته باشم که نگویمت از زندگی.
بانوی من، نگاهت به آیندهای باشد که من و تو در آنیم. هرجا که هستم، سوار بر «کشتی» نجاتی که برایم ساختهای، در امانم از هر موج و خروش. من ناخدای خوبی نبودهام، اما میشوم.
پ.ن. کاش بوی «قهوه» هنوز هم پرکند روحت را وقتی به یاد من هستی.
بانوی من، گرچه از ثانیههای تلخ این روزها بیزارم، گرچه وقتی صدایت نیست، دلم تنگ میشود به تنگی نظر آدمیان، اما هنوز هم هر لحظه یادت مرا پر میکند از بودن. بانوی من، کوتاه مینویسم، اما از صمیم قلب. قلبی که میتپد تا بار دیگر صدایت را بشنود. گرچه فریاد میزنی بر من که نمیخواهی بشنویم، اما کجا میتوانم طاقت این را داشته باشم که نگویمت از زندگی.
بانوی من، نگاهت به آیندهای باشد که من و تو در آنیم. هرجا که هستم، سوار بر «کشتی» نجاتی که برایم ساختهای، در امانم از هر موج و خروش. من ناخدای خوبی نبودهام، اما میشوم.
پ.ن. کاش بوی «قهوه» هنوز هم پرکند روحت را وقتی به یاد من هستی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر