۱۳۸۷/۰۸/۰۴

خستگیهای آقای مربع

سرزمین دوبعدی، این روزها نزدیک است به پاییز. آقای مربع، این روزها آرامترین و بی حرفترین موجود دنیای دوبعدی ست. حتی آرامتر از آقای پاره خط که از بدو ورودش به دنیای دوبعدی حرف نمی زند و این همه اثر شوک ناشی از فهمیدن این مطلب است که یک بعد دیگر هم وجود دارد. آقای مربع دلش برای خانم دایره تنگ شده. بدجوری هم تنگ شده.

آقای مربع می خواهد خانه اش را عوض کند اما حالا نمی تواند. بودن با بقیه آزارش می دهد. دیروز که با آقای مستطیل حرف می زد، اصلا حواسش به حرفهای آقای مستطیل نبود انگار. همه اش داشت به این فکر می کرد که چرا همه موجودات دنیای دوبعدی شکلهای هندسیشان را از دست داده اند؟! آقای مربع این روزها به طرز غریبی با پاره خطها و نقطه ها سر و کار پیدا می کند. چند وقت پیشها آقای مربع داستانی را خوانده بود درباره شکلهای هندسی که گوشه هایشان را از دست می دهند. آقای مربع زندگی را در دنیای دوبعدی دوست دارد، آن را یک شوخی می داند، اما به شدت جدی اش می گیرد.

آقای مربع دائم خودنویسش را دستش می گیرد و می خواهد برای خانم دایره بنویسد. اما بغض امانش نمی دهد. دنیای دوبعدی این روزها به شدت تکراری ست. دل آقای مربع برای پرسه های طولانی شبانه و مغازه های لوازم التحریر تنگ شده. این دنیای دوبعدی دیگر آقای مربع را خسته کرده. شاید دنیای دوبعدی دیگری باشد که آقای مربع را راضی کند.

آقای مربع وقتی با آقای هشت ضلعی حرف می زند چیزهای غریبی می شنود. اینکه ممکن است غیر از این دنیای دوبعدی یک دنیای دوبعدی دیگر هم باشد! یعنی می شود؟ آقای مربع تصمیم دارد تا جایی که می تواند دنیاهای دوبعدی دیگر را کشف کند. آقای متساوی الساقین که یک مثلث است، آدم خنده رویی ست. آنقدر خونسرد است که آقای مربع لجش می گیرد. اما با این حال زندگی اصلا به آقای متساوی الساقین سخت نمی گیرد. انگار همه چیز خود به خود بر وفق مرادش است. آقای مربع چند بار سعی کرد مانند او باشد اما مربعها کجا و متساوی الساقینها کجا! آقای مربع فقط چهار زاویه قائمه دارد. اما آقای متساوی الساقین زاویه هایش را می تواند به دلخواه عوض کند. تازه این فقط یک جزء ماجراست. آقای مربع همین چند روز پیش فهمید که همه موجودات دنیای دوبعدی بزرگتر شده اند اما او همانقدر مانده.

آقای مربع می ترسد. آقای مربع از درون با خودش درگیر جنگی است. جنگی که یک طرفش خانم دایره استاده. خانم دایره را رنجانده و نمی داند چطور از او طلب بخشش کند. نمی داند چطور بگوید که دوست دارد بتواند محاطش کند. آقای مربع این روزها پر از خشم هست. حالا هم چشمهایش روی هم می روند و می خواهد بخوابد!

هیچ نظری موجود نیست: