اشتباه او، اشتباه من
اشتباه تو سنگدلي بود
و اشتباه من غرور
و وقتي اين دو اشتباه به هم پيوستند
مولود جهنمي اين دو، جدايي بود
از هم جدا شويم يا نه،
من عشق خويش به تو را باز گفتهام
من آشتي خويش با تو را، به تو باز گفتهام
من شوق خويش به تو را باز گفتهام
من بخشش خويش را نصيب تو كردهام
و هرگز پشيمان نيستم
چرا كه من جسم و روح خويش را براي تو انفاق كردهام
قبل از آنكه بخوابم
چهرهات را از ذهنم، با هر آنچه از جادوي عقل ميدانم
و هر آنچه از قانونهاي اجتماعي، بيرون ميفكنم
ولي عشق تو ساكن است در آن دالانهاي اعماق وجودم
همانجا كه از سلطه عقل بيرون است
عشق تو در درونم فزوني ميگيرد و ميپراكند و مرا ميشكافد
و بي اهميت به شناسنامههاي رسمي زاد و ولد ميكند
و اينگونه
اي نزديك به فريادهايم
اي دور از همهي عمر من
من عشق خويش به تو را باز گفتهام
من آشتي خويش با تو را، به تو باز گفتهام
من بخشش خويش را نصيب تو كردهام
عليرغم همهي آنچه كه بود
و هر آنچه خواهد بود!
************************
خطيئته و خطيئتي
كانت ا لقسوة خطيئتك....
وكان الكبرياء خطيئتي..
وحين التحمت الخطيئتان....
كان الفراق مولودهما الجهنمي...
فراق أو لا فراق
إني أعلنت عليك الحب..
إني أعلنت عليك السلام..
إني أعلنت عليك الشوق..
إني أعلنت عليك الغفران..
و لست بنادمة
لأنني أنفقت عليك جسدي و روحي..
قبل أن أنام
اطرد صورتك من رأسي.. بكل تعاويذ العقل
وكل القوانين الاجتماعية
ولكن حبك يقطن.. تلك الدهاليز في أعماقي
التي لا تطالها سلطة الملك-العقل
حبك يتكاثر و يتناثر في داخلي.. ويصدعني..
و يتناسل دونما مبالاة بشهادات الميلاد الرسمية...
و هكذا....
أيها القريب على مرمى صرخة
البعيد عن مرمى العمر
أني أعلنت عليك الحب...
أني أعلنت عليك السلام
أني أعلنت عليك الغفران
رغم كل ما كان
وما قد يكون!.
«غاده السمان»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر