۱۳۸۴/۰۲/۰۷

افلاطون و مدينه فاضله اش

من صلاحيت آن را ندارم كه درباره صحت و سقم سخنان افلاطون در كتاب «جمهور» اظهار نظري كنم. اما وقتي كتاب را مي خواندم باورش برايم كمي مشكل بود كه اينها را يك نفر كه 2500 سال پيش زندگي مي كرده نوشته!

(عمده اين نوشته نقل است از كتاب «تاريخ فلسفه» اثر ويل دورانت)

... حكام زن نخواهند داشت. روش اشتراكي همان طور كه در مورد اموال جريان دارد درباره زنان نيز مجري خواهد بود. آنان از خودخواهي شخصي و خانوادگي بر كنار خواهند ماند. آنان پايبست تحصيل پول كه از گرفتاري هاي شخص متاهل است نخواهند بود. ايشان وجود خويش را وقف زن نخواهند كرد بلكه وقف اجتماع خواهند نمود ... (جمهور، افلاطون)

اما بزرگترين شاگرد افلاطون مي گويد:

... مالكيت اشتراكي ضعيف ساختن حس مسؤوليت است. اگر همه چيز به همگان متعلق باشد، هيچ كس به هيچ چيز قيد و توجه نخواهد داشت... مسلك اشتراكي مردم را مجبور مي كند كه دائما و به شكلي طاقت فرسا با هم در تماس باشند و ديگر براي اشخاص گوشه خلوت و اتاق مستقلي پيدا نمي شود و اين امر مستلزم اين است كه اشخاص شكيبايي و تحمل و روح همكاري اولياء الله را داشته باشند و آن هم جز براي عده قليلي ممكن نيست. (ارسطو)

اين مسأله البته شايد مسأله بسيار جدل بر انگيزي باشد ولي منتقدان افلاطون مي گويند افلاطون از قدرت سنت اكتفا بر يك زوج و آن اصل اخلاقي كه موجب قدرت اين سنت بوده غافل مانده است. او از حس رقابت و حسادت مردان در تملك زنان بي خبر بوده و خيال مي كرد كه يك مرد به يك سهم صحيح از يك همسر مي تواند راضي باشد. او غريزه مادري را حقير مي شمرد و گمان مي كرد كه مادران راضي خواهند بود از اينكه كودكانشان از دست آنها و از زير نظر و مراقبت آنها گرفته شوند و در گمنامي بيرحمانه اي تربيت شوند. بالاتر از همه او فراموش كرده بود كه در صورت الغاء خانواده، مهد اخلاق نابود مي شود و منبع اصلي روح معاونت و اشتراك كه بايد اساس روانشناسي مدينه فاضله او باشد از ميان مي رود. او با بلاغت و فصاحت بي نظير خود، شاخه اي را كه خود بر آن نشسته بود مي بريد.

البته شايد در دفاع از افلاطون هم چيزهايي بتوان گفت! از جمله اينكه او معتقد است اين سبك زندگي براي آن عده قليلي كه وي براي حكومت پيشنهاد داده سازگار است و مردم ديگر براي زندگي آزادند و عموما راههاي ديگر را بر مي گزينند. به علاوه غريزه مادري در بدو تولد كودك ضعيف است و به مرور زمان است كه به شدت تقويت مي شود.

اما استدلالهاي افلاطون در حوزه انتقادات اقتصادي كه از وي ميشود جوابگو نيستند. يا شايد بهتر باشد بگوييم در جامعه صنعتي امروز به هيچ وجه جوابگو نيستند.

حكومت افلاطون علم محض است و هنر را در آن راهي نيست. او از نظم و ترتيب كه براي دماغ علمي خيلي گرانبهاست ستايش مي كند اما از آزادي كه روح هنر است كاملا بي خبر است. او زيبايي را مي ستايد اما هنر مندان را كه تنها آفرينندگان زيبايي و جلوه دهنده آن هستند در بند مي افكند.

هیچ نظری موجود نیست: