نويد
� يادش به خير دوران مدرسه.شايد ديگر هيچگاه تکرار نشود! و يادش به خير
دوستان آن دوران. شايد بعضی از آنها را هم ديگر نتوان هرگز ديد، آنها را�که خيلی
خوب شطرنج بازی می کنند، آنها را که در عين قلدری در مقابل دوستان خيلی دلرحمند و
با معرفت ، آنها را که ...
��� وقتی ياد �نويد� ميافتم بغض گلويم را ميفشارد. روزی که خبر فوتش را
شنيدم (زمانی که فقط ۱ ساعت از رسيدنم به آبادان گذشته بود)، تا ۲ ساعت فکر ميکردم
بچهها ميخواهند مرا دست بياندازند. زندگياش خيلی کوتاهتر از ما بود ولی من خيلی
چيزها از او آموختم.گاهی فکر ميکنم آيا او لياقت اين عمر من را، بيش از خودم،
نداشت؟ ما هميشه قدر چيزهای را که داريم زمانی ميفهميم که از دستشان دادهايم.ما
چند سال ديگر نويد را فراموش خواهيم کرد، ولی والدينش اين داغ را به همراه خواهند
برد، تا آخر دنيا.خدايا ، توان آن را داری که صبری را که لازم دارند، برای تحمل اين
درد، به آنها بدهی؟ بعيد ميدانم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر